اميرساماميرسام، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

http://sami.niniweblog.com

مسافرتهاي سامي جون

1389/11/11 12:23
نویسنده : مامان سامی
273 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرم گلم

 

ما با هم سفراي زيادي رفتيم هنوز ۲ ماهت نشده بود عروسي دايي امين بود تو مرداد ماه وقتي خاله عاطي داشت مي رفت مشهد من و تو باباعلي با اونا رفتيم خيلي خوش گذشت .شما عقب ماشين تو ساك دستي خواب بودي وقتي جيش مي كردي يا گرسنه بودي  بيدار مي شدي ماماني پوشكتو عوض مي كرد بهت شير مي داد دوباره مي خوابيدي خيلي پسر خوب  و ارومي بودي. ما اونجا يك هفته مونديم بعد امديم مادر جون -پدرجون خيلي دلشون برات تنگ شده بود.

سفر بعدي رفتيم تهران شما ۶ ماهه بودي با مادر جون طاهره ۲ روز تهران بوديم بعد رفتيم كيش خيلي خيلي خوش گذشت صبح كه مي شد برات سوپ درست مي كردم با مادرجون هم ما هم شما بحانه مي خورديم ساعت ۱۰ مي رفتيم بازار و جاهاي ديدني رو مي ديديم شما همش مي گفتي قو قه اقو.... توي پاساژا صدات مي پيچيد جيغ مي زدي خوشت مي امد برات كالسكه خريديم توش مي نشستي مي رفتيم گردش خيلي خوش گذشت  همه باهات دوست مي شدن چون خيلي بامزه بودي همش مي خنديدي و ......

سفر بعدي تهران بود شما يكساله بودي دامادي مسعود پس عمه مهين رفتيم  از اونجا ما  ر فتيم شيراز هوا گرم بود شما هم تازه دستتو به هر وسيله اي كه مي ديدي مي گرفتي بلند مي شدي ، خيلي شيطون شده بودي خلاصه اونجا هم  خوش گذشت  ولي لب به غذا ها نمي زدي اخه غذاهاشون خوشمزه نبود.

تا اينكه امديم  تهران تو هتل سيمرغ غذاي اونجا رو خيلي دوست داشتي .... تا اينكه بعد از يك روز كه تهران بوديم  با پرواز امديم زاهدان ولي پرواز خيلي تاخير داشت كلي كلافه مون كرد.

دوباره تو مهر ماه رفتيم تهران براي خريد وسايل منزل ولي خيلي اذيتمون كردي توي يافت اباد گلون يك فروشگاه رو شكستي كه بابا علي خسارت داد مي خواستي فقط شيطوني كني  با بچه هاي ديگه بازي كني و.... خلاصه منو بابايي رو اينقدر اذيت كردي كه گفتيم ديگه باهات مسافرت نريم عسل مامان ....

 

فعلا باي تا سفر بعدي

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)