سلام عزيزم من و شما بعد از عيد مسافرت نرفته بوديم با بابايي تصميم گرفتيم زمان ارتحال امام كه چند روز تعطيله با هم بريم سفر. خيلي هوا گرم بود ولي تهران كه رسيديم چند روز همش هوا باروني بود ما جاهاي ديدني رفتيم ديگه همش تو بازارا نبوديم .ميخواستيم به پسر كوچولومون خوش بگذره .آخه شما عشق مامان و بابا هستي . ولي پسر نازم اصلا توي اين مدت شما غذا نميخوردي ما رفتيم هتل سيمرغ .با اينكه غذاي خيلي خوبي داشت ولي شما اصلا چيزي نميخوردي فقط عاشق اين بودي كه بري توي سالن غذاخوري اكواريوم ماهيها رو تماشا كني توي هتل همه دوستت داشتن آخه ناقلا بودي با همه زود رفيق ميشدي. وقتي ميرفتيم براي صبحانه يا ناهار . گارسن ها كه باهات دوست بودن يك صندلي خوشگ...